ميتونم بگم تو اون گير و دار جزء تنها سمپاديهايی بودم که روز ۱۴ ام يادم بود.به همشون تبريک گفتم..اما تقريبا همشون بی تفاوت بودن..گفتم که..گير و دار عجيبی بود.میشد يک صحنه از صحرای محشر رو در چهره ها ديد...هر کس به فکر خويش..هر کس به فکر نتيجه و کارنامه ی خودش.... دست چپ يا راست، مسآله اين بود....بعضی ها عصبی ،بعضی ها خندان ،البته با خنده های هيستريک(نمی دونم درست نوشتم يا نه!)بعضی ها خوشحال ،يکسری مضطرب...همه جوره پيدا می شد و من ،پرت و پلا بين يه مشت همهمه....چرا به اينجا رسيدم...می خواستم يه چيز ه ديگه رو بگم....البته با تاخير!
سمپاديهای عزيز روزتون مبارک! روز استعدادهای درخشانتون مبارک...و هميشه استعدادتان درخشان باد!
در ضمن اگر يه روزی به اين فکر کردين که چرا ۷ سال اونجا بودين و چرا از سايرين جدا شدين ...يادتون بيفته که لياقتش رو داشتين...همين!بازم مبارک!
haft sal unja budim chon liaghatesho dashtim..manish ineke alan dige liaghat nadarim ke shabihe un ruzaaye ghashang tekrar nemishe?????